زبانحال حضرت علی علیه السلام در شهادت حضرت زهرا
منم تنهـای تنهـا و تویی تنهـاتـرین یـارم مرو مگذار تنهایم که من تنها تو را دارم توهم جان علی هم حافظ جان علی بودی چگونه پیکرت را در درون خاک بگذارم منم مشکل گشای خلقت و دست خدا زهرا ببین بی تو چه مشکل ها که افتاده است در کارم همه غم های عالم بین ما تقسیم شد آری که تو از درد می نالی و من از غصّه بیدارم دو چشم بسته و قدِّ خم و ضعف تنت گوید که امشب میروی از دستم ای مظلوم بیمارم از آن روزی که شد در ابر سیلی صورتت پنهان بود هم سوز آن در سینه هم دردش به رخسارم من آن نخلم که تو هم برگ من، هم بار من بودی خدا داند دگر بی تو نه برگی مانده نه بارم بزن چادر کنار از رخ که هنگام جدایی شد مپوشان روی خود را از من ای شمع شب تارم بنالید ای تـمام چـاه ها ای نخل ها بر من که زهرای مرا کُشتند پیش چشم خونبارم دو دست بسته از خانه مرا بردند در مسجد عدو نگذاشت یارم را زروی خاک بردارم بگو بغض گلو را پیش چشمم بشکند زینب سکوت سینه سوزش داده بیش ازگریه آزارم غم ناگفته ام چون شعله خیزد از دل میثم به هر بیتش بود آهی ز سوز سینۀ زارم |